-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 خردادماه سال 1382 02:08
پنجره من فقط از ماله دنیا دو تا پنجره دارم تو یکیش یک کفه دست اسمون و . . . تو یکیش پرنده دارم من فقط از ماله دنیا دو پر شکسته دارم با دو تا باله شکسته سهم من یک تیکه کوه روی کوه درختی نیست روی کوه ادمی نیست روی کوه سنگه و سنگ روی کوه برفه و برف من اگه بازم بخونم گندما سبز میشن دخترا با درسشون شعر میخونن پسرا با...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 05:17
من از صدای گریه تو به غربت بارون رسیدم تو چشات باغ بارون زده دیدم چشم تو همرنگ یه باغه تو غربت غروبه پاییز مثل من از یک درد کهنه لبریز تو مثل یاد بازی من تو کوچه های پیر و خاکی هنوزم برای من عزیز و پاکی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 03:20
اشتی ان شاخه برهنه گیلاس کز باد سرد اخر پاییز می رمید با خنده بهار باز از نسیم بوی خوش اشتی شنید!
-
و باز می نگرم...
جمعه 16 خردادماه سال 1382 01:15
از پس اندوه و غم٬ حس رها شدن را می آزمایم و چه زیبا و دلنشین است.. تنها نیاز من٬ گنجینه ای بود که در قلب خود مروارید پاکی و صفا را برایم به ارمغان آورد و اینک تمام وجودم لبریز بودن اوست. راهی را سرآغاز می جویم که در آن « عشق و اعتماد در آمیزند » و می نگرم به لطف ایزدی که امیدم نا امید نگردد و باز می نگرم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1382 16:58
شهاب نوشته های امروز فقط به خاطر توست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1382 19:51
خالی از بغض همیشه پرم از ستاره امشب اگه خوابم اگه بیدار با منی دوباره امشب شب برگشتن اینه شب نو کردن تن پوش شب بوسیدن ماه و شب وا کردن اغوش واسه گم کردن اندوه امشب اون شب دوباره ست شب پیدا شدن تو شب دیدار ستاره ست تو رو پیدا کردم امشب بعد شبهای مصیبت بعد دل بریدن از من بعد دل بستن به غربت تو رو پیدا کردم امشب وقت گم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 خردادماه سال 1382 20:30
بهار عاشق روان پرور بود خرم بهاری که گیری پای سروی دست یاری و گر یاری نداری لاله رخسار بود یکسان به چشمت لاله و خار چمن بی همنشین زندان جان است صفای بوستان از دوستان است غمی در سایه جانان نداری و گر جانان نداری جان نداری بهار عاشقان رخسار یار است که هر جا نوگلی باشد بهار است (رهی معیری)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 خردادماه سال 1382 21:39
ابی دریا قدغن شوق تماشا قدغن عشق دو ماهی قدغن با هم و تنها قدغن برای عشق تازه اجازه بی اجازه برای عشق تازه اجازه بی اجازه پچ پچ و نجوا قدغن رقص سایه ها قدغن کشف بوسه بی هوا به وقت رویا قدغن برای خواب تازه اجازه بی اجازه برای خواب تازه اجازه بی اجازه در این غربت خانگی بگو هر چی باید بگی غزل بگو به سادگی بگو زنده باد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 خردادماه سال 1382 12:37
بهار نارنج عطر بهار نارنج در باغ بیداد می کند نمی بینمش اما صدایش مرا با خود می برد عاشقم می کند دلم تنگ است دلم برای دیدنش تنگ است کی رخ می نماید ؟ نمی دانم نمی دانم ان هنگام که عطر بهار نارنج در ان کلام مقدس پیچید من تو را از پشت چشمهای بسته ام دیدم خوبیهای تو را و لطف تو را بهار نارنج را به نسیم بسپار و عطر یاس را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 خردادماه سال 1382 00:29
شادی من که شب صدای بال ماهتاب را بانگ پر گشودن شهاب را من که شب صدای پای خواب را روشن و روان به گوش جان شنیده ام روزها و روزها با همه گرسنگی و تشنگی نشنوم چرا این همه شکایت این همه ملال این همه فغان برای نان و اب را ؟ شادی تو ای سرشت و سرنوشت ای روان ره شناس شادی تو با سپاس
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 خردادماه سال 1382 18:38
با قلم ... با قلم می گویم : ای همزاد ای همراه ای هم سرنوشت هر دومان حیران بازیهای دوران های زشت شعر هایم را نوشتی دست خوش اشک هایم را کجا خواهی نوشت ؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 خردادماه سال 1382 18:27
زمانی که دست زندگی سنگین و شب بی ترانه است هنگام عشق و اعتماد است. و دست زندگی چه سبک می شود و شب چه پر ترانه انگاه که به همه عشق می ورزیم و اعتماد داریم. انگاه همه چیز سبک تر می شود و ترانه ها از میان تاریکی بر می خیزند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 19:43
بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم ان عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم پر گشودیم و در ان خلوت دلخواسته...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 19:29
لحظاتی هست که در انها زندگی به ظاهر بی اهمیت و در همان زمان سرشار از هزاران معنا می نماید. قلب ما همه جا هست. در ساحل رود می نشینیم و از ابهای ژرف ان می نوشیم می فهمیم که اب نیز تشنه است و او نیز ما را می نوشد. در ان دم با کیهان یگانه می شویم. بارها گفته ام خداوند پشت هزار پرده نور است. اینک می گویم : با گذر از یکی از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 19:28
لحظاتی هست که در انها زندگی به ظاهر بی اهمیت و در همان زمان سرشار از هزاران معنا می نماید. قلب ما همه جا هست. در ساحل رود می نشینیم و از ابهای ژرف ان می نوشیم می فهمیم که اب نیز تشنه است و او نیز ما را می نوشد. در ان دم با کیهان یگانه می شویم. بارها گفته ام خداوند پشت هزار پرده نور است. اینک می گویم : با گذر از یکی از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 19:12
زندگی دیشب به خود گفتم : شعور یک گیاه در وسط زمستان از تابستان گذشته نمی آید از بهاری می آید که فردا می رسد. گیاه به روزهایی که رفته نمی اندیشد به روزهایی می اندیشد که می آید. اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد چرا ما انسان ها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آنچه می خواهیم دست یابیم؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 خردادماه سال 1382 17:48
سلام لازم قبل از هر چیز از دوست خوبم تشکر کنم. به خاطر اینکه شرایط را مهیا کرد تا من بتونم بنویسم. شهاب ازت ممنونم. امیدوارم نوشته های من و شهاب مورد پسند واقع بشه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 خردادماه سال 1382 16:23
به نام یگانه هستی بخش دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد دل آتشین من بین که به اوج آب ماند نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما که بر آسمان نبینی اثر از شهاب ماند
-
به نام آفریننده ی عشق...
یکشنبه 4 خردادماه سال 1382 20:42
سلام؛ من فعلا اینجا فقط مهمون هستم. صدف جان ازت ممنونم و هیچ وقت نمیتونم کارایی رو که برام کردی جبران کنم.