من و تو با هم . . .

من و تو با هم از عشق لبریزیم

من و تو با هم بدتر از اینها؛ گر زمین افتیم باز برخیزیم!

من و تو بی هم گرچه موجودیم؛ گر زمین افتیم هر دو نابودیم!

لیک ما با هم؛ هر دو پابرجا هر دو در سودیم

بشکن این جام پوچ پایان را ! پا اگر بسته آسمان باز است

قصد پرواز است!!

شکوفه ای بر شراب

چو  از بنفشه بوی صبح برخیزد

هزار وسوسه در جان من برانگیزد

کبوتر دلم از شوق میگشاید بال

که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد

دلی که غنچه نشکفته ندامتهاست

بگو  به دامن باد سحر  نیاویزد

فدای  دست نوازشگر نسیم شوم

که خوش به جام  شرابم  شکوفه میریزد

تو  هم مرا به نگاهی  شکوفه باران  کن

در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد

لبی بزن به شراب من ای  شکوفه  بخت

که می خوش است که با بوی گل درآمیزد

 

تو مثل؟

تو مثل یه گل سرخی توی باغ بی بهار
تو یه شهر شب گرفته واسه خواب تک سوار

تو مثل کلید عشقی واسه قفل این قفس
بگو با منی همیشه تا نیفتم از نفس

واسه خوندن از تو باید به کدوم نفس رسید
تو کدوم ترانه میشه عاشقی رو داد کشید

وقتی هستی تن دیوار میشه پر از پنجره
مثل رقص واژه هایی تو سکوت حنجره

تو یه شعر ناتمومی که همیشه با منه
گفتن از تو واسه من مثل نفس کشیدنه!

بگو با کدوم ستاره شب قصه میشکنه
بگو تو کدوم دقیقه وقت از تو گفتنه

کوهبید (درخت امید)

در آغوش این دره ی دیر سال

بر این صخره ی خامش کور و کر

درخت تک افتاده ی کوهبید

برآورده مغرور بر اَبر٬ سر 


فروبرده در سینه ی تنگ سنگ

پی جستن زندگی٬ ریشه ها

نه از تیشه ی تیز برقش هراس

نه از خشم طوفانش٬ اندیشه ها


در آنجا که ابری نباریده است

در آنجا که نگذشته یک رهگذار

درخت تک افتاده ی کوهبید

سرود حیات است٬ سبز و بلند


          « شکفته چنین بر لب کوه سار »

شاهکاری از استاد محمد رضا شفیعی کدکنی(م.سرشک)

صیاد عشق

شاپرک وار و سبک جان می پریم
از سر هر لحظه ی بی بازگشت

پیش رومان بیشه های آرزو
پشت سر شیرین و تلخ سرگذشت

شرم در چشم و حیا بر گونه ها
هر دو پنهانی به هم دل می دهیم

پیش می رانیم در بحری غریب
موج غم ها را به ساحل می دهیم

از محبت ما به گرداگرد خویش
پیله زرینه تاری می تنیم

او نگاهم می کند صیاد عشق
من نگاهش می کنم آهوی رام

از سر هر لحظه ی بی بازگشت
شاپرک وار و سبک جان می پریم!