شکوفه ای بر شراب

چو  از بنفشه بوی صبح برخیزد

هزار وسوسه در جان من برانگیزد

کبوتر دلم از شوق میگشاید بال

که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد

دلی که غنچه نشکفته ندامتهاست

بگو  به دامن باد سحر  نیاویزد

فدای  دست نوازشگر نسیم شوم

که خوش به جام  شرابم  شکوفه میریزد

تو  هم مرا به نگاهی  شکوفه باران  کن

در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد

لبی بزن به شراب من ای  شکوفه  بخت

که می خوش است که با بوی گل درآمیزد

 
نظرات 1 + ارسال نظر
اردلان دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ب.ظ http://ardalan235.persianblog.com

سلام به دوست عزیز و گرامی. از شعر زیبایی که نوشته اید لذت بردم. پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد