روزهای بهانه و تشویش روزگار ترانه و اندوه
روزهای بلند و بی فرجام از فغان نگفته ها انبوه
روزهای دروغ و صد رنگی پوچ و خالی ز دل سپردن ها
روزگار پلید و دژخیمی بر سر دار یار بردن ها
من از این خسته ام که می بینم
تیرگی هست و شب چراغی نیست
پشت دیوارهای تو در تو
هیچ سبزینه ای ز باغی نیست
صدف
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 ساعت 12:52 ب.ظ
سلام
به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من!!
حالا شما بیایید، اگر این چینی نازک تنهاییم هم شکست ،اشکالی ندارد. :)
خوبه
مخصوصا: من از این خسته ام که می بینم
تیرگی هست و شب چراغی نیست