تا روز مبادا . . .
جایی که شبنم گل؛ خود تگرگه
باغ پاییزی ما مسلخ برگه
وقتی میرغضب خداوند زمینه
وقتی هر شب زده ای ستاره چینه
از تو خوندن؛ از تو سر رفتن و موندن
حیرت و حسرت دیرینه همینه
ای هوای تازه ی باغ معلق
ای قدیمی؛ مثل خواب دور زورق
همتی کن پای این طاق شکسته
دل دلی کن؛ ای صدای خوب بر حق
زخمه های هق هق تو؛ مرهم من
ای تو راه باز پرپیچ و خم من
با تو رفتن تا ته خواب پریا
با تو رقصیدن تا آخر صداها
چه شکوهی داره با تو؛ با تو رفتن
تا همیشه؛ حتی تا روز مبادا . . .
صدف
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 ساعت 12:29 ق.ظ
سلام خانومی
مرسی نظر لطفته
همیشه شاد و پیروز باشی
این شعرتم مثل همیشه معرکه بود
سلام خیلی عالی مینویسی.متشکرم