اندر این عالم خدا دیدند و بس در منازلها لقاء دیدند و بس جز خدا در دل ندارند آرزو در طلب رهوار اویند کو به کو یاربا! من نیز باشم اهل دل گرچه ماندم در میان آب و گل تیغ رحمت را به سویم تیز کن جام جانم را ز عشق لبریز کن ذکر خود را بر زبان گویا نما از محبت سینه را دریا نما ای که فرمان داده ای بر بندگی بندگی یعنی دو عالم زندگی بندگی روح نیاز و کرنش است بندگی تا بینهایت کوشش است بندگی زیباترین آوازهاست عرصه ی بالیدن و پروازهاست بندگی حق را پرستش کردن است در حضور نور گردش کردن است رو به سویت کرده ام ای بی نیاز هر دو دستانم به درگاهت دراز عاشقم در آستانت آمدم بلبلم در بوستانت آمدم