یاد من باشد زود بمیرم که نه گل باشم و نه خار.... و چه بد کردم که گلی شدم که خارم را نمیبیند که بگذارد برود تا بمیرم...
حمیده
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1383 ساعت 10:52 ب.ظ
سلام عزیزم(گرچه باهات قهرم ولی دلیل نمیشه بد قول هم خود خودتی وایسا تا دفعه بعد بد قولیو نشونت میدم (حالا چشمک)) سلام آقا شهاب.صدفی خیلی خوشخالم که عاقل شدی و حرفای عاقلانه میزنی.پس مطمئن باش بهار میاد. بای بای.
صدف جان سلام. من سارا دوست حمیده هستم. همیشه از تو برام تعریف میکنه. امیدوارم که یه روز برسه که همدیگه رو ببینیم. گرچه من هنوز حمیده رو هم ندیدم!!!!!!!! به هر بلاگ فوقالعاده موفقی داری . متن هایی که مینویسی فوقالعادست. خسته نباشی. و واقعا تبریک میگم. بلاگ من چیز جالبی نداره ولی خوشحال میشم یه سر به من هم بزنی. بازم خسته نباشی و به امید موفقیتهای بیشتر.
اینم یه شعر از فروغ عزیز ... زندگی شاید یک خیابان است که هرروز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر می دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید : صبح بخیر .... راستش امشب حس شوخی کردن ندارم...یهوبه ذهنم رسید چند تا وبلاگ ببینم ...اوکدم اینجا ...شعر زیبایی بود دوست من...امیدوارم که همیشه روبه راه و شاد و سرزنده باشی....موفق باشی بای
یاد من باشد زود بمیرم که نه گل باشم و نه خار.... و چه بد کردم که گلی شدم که خارم را نمیبیند که بگذارد برود تا بمیرم...
سلام عزیزم(گرچه باهات قهرم ولی دلیل نمیشه بد قول هم خود خودتی وایسا تا دفعه بعد بد قولیو نشونت میدم (حالا چشمک)) سلام آقا شهاب.صدفی خیلی خوشخالم که عاقل شدی و حرفای عاقلانه میزنی.پس مطمئن باش بهار میاد.
بای بای.
صدف جان سلام. من سارا دوست حمیده هستم. همیشه از تو برام تعریف میکنه. امیدوارم که یه روز برسه که همدیگه رو ببینیم. گرچه من هنوز حمیده رو هم ندیدم!!!!!!!! به هر بلاگ فوقالعاده موفقی داری . متن هایی که مینویسی فوقالعادست. خسته نباشی. و واقعا تبریک میگم. بلاگ من چیز جالبی نداره ولی خوشحال میشم یه سر به من هم بزنی. بازم خسته نباشی و به امید موفقیتهای بیشتر.
اینم یه شعر از فروغ عزیز ... زندگی شاید یک خیابان است که هرروز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر می دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید : صبح بخیر .... راستش امشب حس شوخی کردن ندارم...یهوبه ذهنم رسید چند تا وبلاگ ببینم ...اوکدم اینجا ...شعر زیبایی بود دوست من...امیدوارم که همیشه روبه راه و شاد و سرزنده باشی....موفق باشی بای
تو گل سرخ منی ...... !!!!! چی گفتم !!!!!!