دوباره از تو گفتن، نه، نباید!

بازم اسمت رو بردن، نه، نباید!

شب دلگیر از یاد بردن تو؛

بازم خوابت رو دیدن نه، نباید!

رها کن قلبمو ای رفته از یاد

بذار عادت کنم به رفتن تو

تو می شناسی منو، میدونی ای یار

چقدر سخته برام نخواستن تو!

شب دربه دری در کوچه ی عشق

به من چشمای تو عشق رو نشون داد

گله از رفتنت هرگز ندارم

ولی از موندن یاد تو فریاد!!

ندونستی که از یاد بردن تو

برای من مثل انکار ماه

از اون روزی که ماه من نتابید؛

پلنگ شعر من روزش سیاه

دوباره از تو گفتن! نه نباید!

بازم اسمت رو بردن . . .

 

نظرات 6 + ارسال نظر
مرد قبیله شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:47 ب.ظ http://hallowsky.blogfa.com

این دستها همیشه منتظر توست...
این دستها به تو کمک می کنند که
بین چیزهایی که داشتیم و چیزهایی که می خواهیم
عبور کنی
این دستها
این دستها منتظر تو هستند

pejman شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:51 ب.ظ http://pahnabi.blogsky.com

سلام من وبتونو دیدم وبرام جالب بود امیدوارم که موفق باشید.در ضمن خوشحال میشم که بهم سربزنید.

امیر یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:06 ق.ظ http://khaterat-e-aseman.blogsky.com

سلام وبلاگتون قشنگه اما یک کم نا امید و غمگین.

شاید باید بر روی اشک
به آسمان صاف و بدون ابر خندید

موفق باشید

سیروس یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:07 ق.ظ http://sj.blogsky.com

ساز میزنی؟ حس می کنم شعرت گرچه وزن نداره اما موسیقی داره. موفق باشی

ممول یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.memol125.blogsky.com

خودت این شعرها رو گفتی؟ قشنگن من که دوست دارم
موفق باشی
ممول

پیرفرزانه چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:39 ب.ظ http://pirefarzaaneh.blogsky.com

سلام کجا بودی اینهمه مدت؟ کلی اومدم نبودی :-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد