دوباره خوانی یک زندگی-قسمت سوم

شرمندتم! 

 

که ستاره داشتم و....دنبال اون می گشتم و..............شاکی از این بودم که من ستاره ای ندارم 

ستاره بود تو مشتم و .......تکیه می داد به پشتم و .........احساسشو می کشتم و  

 

احساستو می کشتم..

دوباره خوانی یک زندگی-قسمت دوم

 
 سلام

 
این دیگه جرم نیست که سالی 1 بار بهت ایمیل بدم و تولدت تبریک بگم. احتمالا دیگه همسرتم ایمیلات و چک نمیکنه که بخوای عصبانی بشی.از این بابتم مطمئنم که این ایمیل سالی یه بار دلتو نمی شکونه که مثلا چرا خاطراتتو برات زنده کردم.
من حتی نمی دونم این ایمیل و می خونی یا نه، اصلا این ادرس ایمیلتو چک می کنی یا نه، یا شاید چک کنی و نخونده پاکش کنی. ولی مجبورم برات ایمیل بزنم. اگه سالی 1 بارم چیزی بهت نگم، یا حد اقل فکر نکنم که چیزی بهت گفتم ، چیزی ازم نمی مونه..می ترکم
 
تولدت مبارک - بدون شرح از خاطراتی که شده برام عادت

دوباره خوانی یک زندگی-قسمت اول

و امروز . . . پس از گذر زمان، به من بگو ! به کجا رسیده ام؟

اگرچه قلب شیشه ای احساساتم را با سنگ نامهربانی ها شکستی؛

ولی من تو را « همانگونه که بودی » به یاد می آورم!!!

تولدت مبارک

 همین امروز..

   

 

 

روزشمار

۲ روز مانده ..