دنیای این روزای من  

                               هم قد تن پوشم شده .. اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده 

 دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده 

تنها مدارا می کنم   دنیا عجب جایی شده

  

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن میکنم 

آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم

 

در حسرت فردای تو تقویمم و پر می کنم 

 هر روز این تنهایی رو فردا تصور میکنم

 

هم سنگ این روزای من تنها شبم تاریک نیست 

اینجا بجز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست

حال همه ما خوب است..اما تو باور نکن

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست! 
 

راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت 
 

دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ 
 

نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!  

 

-سید علی صالحی-

ای بهار ..

ای بهار
ای بهار
 ای بهار
تو پرنده ات رها
بنفشه ات به بار
می وزی پر از ترانه
 می رسی پر از نگار
 هرکجا رهگذار تست
شاخه های ارغوان شکوفه ریز
 خوشه اقاقیا ستاره بار

بیدمشک زرفشان
لشکر ترا طلایه دار
 بوی نرگسی که می کنی نثار
برگ تازه ای که می دهی به شاخسار
چهره تو در فضای کوچه باغ
شعر دلنشین روزگار
آفرین آفریدگار
ای طلوع تو
 در میان جنگل برهنه
 چون طلوع سرخ عشق

چون طلوع سرخ عشق
 پشت شاخه کبود انتظار
ای بهار
 ای همیشه خاطرات عزیز !
عاقبت کجا ؟
کدام دل ؟
کدام دست ؟
آشتی دهد من و ترا؟
تو به هر کرانه گرم رستخیز
 من خزان جاودانه پشت میز

یک جهان ترانه ام شکسته در گلو
 شعر بی جوانه ام نشسته روبرو
پشت این دریچه های بسته
می زنم هوار
ای بهار ای بهار ای بهار

دوباره خوانی یک زندگی-قسمت پنجم

من و تو یه عمری با هم بودیم .. 

کی جدا میدیده از هم ما رو 

کی میونمون فاصله انداخت 

کیه که حل کنه این معما رو؛ 

 

از اون لحظه که دل به تو بستم 

از این که نباشی می ترسیدم 

به خودم می گفتم کاشکی می مردم .. 

اما اون روزا رو نمی دیدم ........ 

 

چشامو بستم تا نبینم قلبت سهم‌ ِکی داره میشه 

چشاتو وا کن تا ببینی قلبم بی تو آواره میشه(شده!) 

بیا تماشا کن بی تو چیزی از دلم نمی مونه(نمونده!) 

واسه تو که قلبت از سنگه دل کندن ازم چه آسونه  

 

.......

دوباره خوانی یک زندگی-قسمت چهارم

کجایی که ببینی من هنوزم

دارم تو حسرت چشات میسوزم

روزوشب دنبال یه راه چاره ام

که بازم پامو تو قلبت بذارم

همش کلافه مو تو فکر اینم

که هر جوری شده تو رو ببینم

ببینم که بهت بگم ببخشید

دلم حرف تورو هیچ وقت نفهمید

یه وقتایی میام کنار خونه

همون وقتایی که دارم بهونه

یه چند وقته بهونه تو میگیرم

حالم خرابه و دارم میمیرم

غریبه ها نتونستن بفهمن

یه ذره از دل و از حرفای من

پشیمونی مثله غصه میمونه

تموم خنده هاتو میسوزونه

           ***

پشیمونم پشیمونم پشیمون

پشیمونم برات مغرور بودم

تو بودی و ولی با تو نبودم

تو بودی و من از تو دور بودم...

           ***

کسی جاتو نمیتونه بگیره

برای گفتن این حرفا دیره

میدونم که دیگه دوسم نداری

ولی تو توی قلبم موندگاری

میدونم دیره و دیگه تمومه

ولی چیکار کنم که آرزومه

دوباره تو بشی چراغ خونه ام

منم پیشت باشم دردت به جونم

میدونم دیره و دیگه تمومه

ولی چیکار کنم که آرزومه

           ***

پشیمونم پشیمونم پشیمون

پشیمونم برات مغرور بودم

تو بودی و ولی با تو نبودم

تو بودی و من از تو دور بودم...