زندگی زیباست

زندگی زیباست؛ کو چشمی که زیبایی ببیند؟

کو دل آگاهی که در هستی دلارائی ببیند؟

صبحا تاج طلا را بر ستیغ کوه یابد

شب گل الماس را بر سقف مینائی ببیند

ریخت ساقی باده های گونه گون در جام هستی

غافل آنکو ( سکر ) را در باده پیمائی ببیند

شکوه ها از بخت دارد بی خدا در بیکسی ها

شادمان آنکو ( خدا ) را وقت تنهایی ببیند

زشت بینان را بگو در دیده خود عیب جویند

زندگی زیباست؛ کو چشمی که زیبایی ببیند؟

یک لحظه آرامش

بید مجنون زیر بال خود پناهم داده بود

در حریم خلوتی جانبخش؛ راهم داده بود

تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوی بید

مسندی والاتر از ایوان شاهم داده بود

شاه بودم بر سر آن تخت ؛ شاه وقت خویش

یک چمن گل؛ تا افق؛ جای سپاهم داده بود

چتر گردون؛ سجده ها بر سایبانم برده بود

عطر پیچک؛ بوسه ها بر پیشگاهم داده بود!

آسمان؛ دریای  آبی
                  ابرها  قوهای  مست

شوق یک دریا تماشا بر نگاهم داده بود!

آه ای آرامش جاوید! کی آئی به دست؟
آسمان یک لحظه؛ حالی دلبخواهم داده بود!