-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 دیماه سال 1385 14:45
کشتن پروانه . . . آن زمانی که بهار در سبد جا می شد قطره های باران، همه دریا می شد آن زمانی که طلوع، پشت هر پنجره بود و حریر سادگی، تن هر خاطره بود آن زمان که گندم اعتبار خاک بود مثل حس پرواز، آسمان هم پاک بود از پرنده در قفس، ما چه مغموم بودیم مثل حس کودکی ما چه معصوم بودیم آن زمان زیبا بود چون دیار قصه ها و چه بی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1385 16:00
روی ماه . . . نمیدونم از کدوم ستاره می بینی منو چشماتو می بندی و دوباره می بینی منو پر بغض جمعه های ناگزیر و بی صدام خیلی خستم، باورم کن دنیا زندونه برام توی کوره راه چشمام عطر بارون بوی سیبی واسه عاشقونه موندن، تو همون حس غریبی تو همون حس غریبی که همیشه با منی تو بهونه ی هر عاشق واسه زنده موندنی ب ا توام که گفته بودی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 23:39
فریاد شکسته . . . ! اگه من مثل یه فریاد می شکنم، توی سکوت خسته ی چشمای تو اگه زخمیه تن غرور من، باز همیشه مرهم دستای تو فاصله نیست بین نگات با غربت چشمای من با تو همیشه آشناست، قصه ی این شبهای من! با تو اوّلین نگاه، با تو آخرین صدا با تو ای همیشه عاشق، ای همیشه آشنا با تو همیشه بودنم، عادت از تو گفتن با تو یه پرواز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 14:01
امشب سخن از ساقی و میخانه گویم یا علی امشب سخن از باده و پیمانه گویم یا علی امشب سخن از مستی جانانه گویم یا علی امشب سخن از عاشق دیوانه گویم یا علی در وصف تو گویا شوم از اشک خود دریا شوم از دل تو را جویا شوم در عشق تو رسوا شوم پیدا و ناپیدا شوم مستانه گویم یا علی شاهانه گویم یا علی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 23:07
امروز درست سه ماهه و شش روزه که ندیدمت! آمدی در نخستین روز از بیست و سومین سال تولدم پس از گذشت ماهها که نبودی روزهایی که همچو سال گذشتند! پنجره در قاب شیشه تیره بود کلامی گفته نشد و صدایی رساتر از نگاهمان به گوش نمی رسید دستم را بوسیدی شعله ی عشق در وجودم زبانه کشید و به روز خاکستری تولدم نوری را بخشیدی؛ که پیش از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 01:40
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خردادماه سال 1385 23:53
لحظه دیدار . . . خاموش می شوم و نگاهت می کنم، بغض می کنم تو آه می کشی . . . من گریه می کنم، دیوانه می شوم تو روی دفترم یک قلب می کشی، یک راه می کشی من روی راه تو صد اشک می چکم ! تو اخم می کنی، یک ماه می کشی ! من روی ماه را نقش « تو » می کشم نگاهم می کنی . . . آرام می شوم تو با مداد سبز آغاز می کنی ؛ یک راه می کشی، یک...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 00:09
رابط سرد . . . ! این سیم ها صدای تو را سرد می کند احساس های سبز مرا زرد می کند تا حرف می زنی دل من بغض می کند و حرف های توی دلم درد می کند این سیم های لعنتی از من برای تو، یک جسم بی روح و بی منطق آفرید این سیم های لعنتی از تو برای من تندیس سرد و سنگی یک عاشق آفرید من مانده ام که حرف دلم را، دلی اگر مانده! برای تو به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 22:13
او نمی داند ! او نمی داند که قلبم مثل یک کودک نهیف و خالص است او نمی داند که با یک جمله ی کمرنگ بی احساس ، یک نگاه سرد ، یک لحظه سکوت و مکث ، آرزوهایم چگونه می رود بر باد ! گونه هایم می شود لبریز ، چشم هایم می شود نمناک . . . او نمی داند تمام هستی من را ، می شود در چشم های او تجلی داد می شود با حرف های ساده ی یک عشق ،...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 13:08
امروز چهاردهم اردیبهشت ماه یعنی درست نقطه ی آغاز راه ! ای نسیم، این خاطره مرا به آنجا ببر که برای نخستین بار؛ دل من به طپش های دل دیگری پاسخ گفت ! ! مهر تو را در قلب نمی توان محصور کرد، همانگونه که عطر یاس را؛ در گلبرگ شکوفه هایش ! چه زیباست آن لحظه که « عشق و اعتماد » در آمیزند و این آغاز سفر است. سفری که با کوله...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 00:30
این حق من نبود . . . این حق من نبود که اینطور رفتار کنی از من ستاره های دلم را جدا کنی ! آمد دلت که حرف مرا ناتمام . . . قطع ! حتی ترانه های مرا بی صدا کنی ؟ بد بوده ام ولی نه به اندازه ای که تو ، قدر تمام عاشقی من خطا کنی ! تنها دلیل بودن من عشق تو بود این حق من نبود که آن را سوا کنی ! در آسمان کوچک خود تک ستاره ای ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 16:13
قطره های اشک از پشت عینکی که در آن تار می شوی با قطره های اشک من احضار می شوی من ساده می شوم که تو درکم کنی ولی، تو لحظه لحظه دشوار می شوی ! گفتی زلال باشیم و من . . . صد هزار بار آیینه می شوم و تو زنگار می شوی چیزی نمانده از من و این لحظه های سخت من می روم و تازه تو بیدار می شوی! آنوقت می شود که تو با یک خیال خوش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 21:43
زوال آبی کوچک عشق!!! پا رو عشقت می ذارم می رم و تنهات می ذارم می گذرم از خاطرات میرم از گذشته هات یه سراب بود یه فریب اما این دل نمی دید تو غروب لحظه هاش طعم مرگ رو می چشید! نگو دست سرنوشته برامون هرچی نوشته نگو که جدایی ما مثل بودن تو بهشتِ دیگه فرصتی نمونده، از تو باز دوباره خوندن دیگه هیچ بهونه ای نیست، برای دوباره...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 15:27
خاطره های خاموش . . . در انتظار حسی صادقانه! جایی برای متولد شدن در جستجوی آرامشم! آن جا که گلبرگها نمی ریزند و قلبها به سنگ بدل نمی شوند! اگر در انتظار باران بنشینم که بر من بوسه زند؛ آیا تشنگی ام پایان خواهد یافت؟ بعد از این همه گفت و شنود هنوز ایمان دارم که زندگی جاریست هرچند چکمه های زیادی از روی من می گذرند؛ اما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 01:02
در عشق تو زندگی می کنم . . . در عشق تو زندگی می کنم همانگونه که صدف ها در دریا با هر موج که می آید، دوباره متولد می شوم! و با هر موج که می گذرد، غرق می شوم! جان سرشار از رویایم را در تو خالی می کنم و با قلب تو می تپم؛ همیشه ، همیشه ، هم . . .
-
خوش آمد بهار
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 03:05
خوش آمد بهار گل از شاخه تابید خورشید وار چو آغوش نوروزر پیروز بخت گشوده رخ و بازوان درخت گل افشانی ارغوان نوید امید است در باغ جان که هرگز نماند به جای زمستان اهریمنی بهاران فرا میرسد پرستیدنی سراسر همه مژده ایمنی درین صبح فرخنده تابناک که از زندگی دم زند جان خاک بیا با دل و جان پاک همه لحظه ها را به شادی سپار نوایی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 21:37
فردا روزی دیگر است . . . گاه در آن حالی که دوست داریم نیستیم، گاه آنچه می خواهیم، بدست نمی آوریم گاه پیشامدها را در نمی یابیم. گاه زندگی ما را به سویی می فرستد که در اختیار ما نیست! در همین لحظات است که ما، به کسی نیازمندیم که به آرامی همدردمان باشد، حامی ما باشد می خواهم بدانی . . . با تمام وجود با تو هستم، و به یاد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 22:11
وقتی . . . وقتی یادت همه جا خاطره سازی می کنه چشم من به یاد تو ستاره بازی می کنه آسمون اگرشبی ستاره ای کم بیاره برگی از دفتر خاطرات من برمی داره یاد تو ، یاد تو شب چراغ من رونق ستاره های باغ من دیروز من، امروز من، هرلحظه و هنوز من پرسه زدن در باغ یاد، دلخوشی هر روز من هر خاطره ستاره ایست، ستاره ای رنگ سحر چراغ باغ من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 23:17
وقتی که می روی . . . وقتی که میروی دلم چقدر می گیرد! حس می کنم همه ی وجودم سرشار از زمستان است. وقتت برای شنیدن صدایم تنگ است! صدای تو سرد و خالی از آهنگ است! نمی دانم چرا !! وقتی که میروی همه چیز را فراموش می کنی! چقدر نگرانم از پایان التهاب ها! چقدر غمگینم وقتی می دانم، که تو به اندازه ی . . . از من دوری و دوریت نه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 15:36
بی تو من ! بی تو . . . در ظلمت شب خواهم مرد و در آن قریه ی دور که پر از زوزه ی عصیان هواست لابه لای تپش شب بوها در نهانخانه ی اندوه دلم . . . می پوسم. بی تو هر شب تا صبح . . . به فلک می نگرم و دلم می خواهد؛ با چراغانی یکرنگ خدا، نقشی از عشق تو را حک بکنم. تو به من می گویی: که به زیبایی شیرین زمین ایمان دار و ز من می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1384 23:40
دوباره از تو گفتن، نه، نباید! بازم اسمت رو بردن، نه، نباید! شب دلگیر از یاد بردن تو؛ بازم خوابت رو دیدن نه، نباید! رها کن قلبمو ای رفته از یاد بذار عادت کنم به رفتن تو تو می شناسی منو، میدونی ای یار چقدر سخته برام نخواستن تو! شب دربه دری در کوچه ی عشق به من چشمای تو عشق رو نشون داد گله از رفتنت هرگز ندارم ولی از موندن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 دیماه سال 1384 21:24
کجایی سنگ صبورم دلم از غصه گرفته دلم از غم دوری، از ته قصه گرفته دیگه آواز نمی خونی واسه ی این دل تنها ؟ چرا با من نمی مونی؟ مثل من عاشق و رسوا یادته واسم می خوندی از وفا و آشنایی یادته واست می گفتم، از غم و درد جدایی؟! ولی تو فروختی ما رو توی این دنیای وحشی تو بودی که زنده بودم مثل لاله های وحشی وقتی تو پیشم نباشی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 22:01
آخر راه . . . وقتی میون گلها شوق شکفتنی نیست تو جاده های احساس هوای رفتنی نیست وقتی که تو نگاهت نمونده شوق موندن وقتی که رسم دنیاست رفتن و دل سوزوندن حسرت من روز و شب گفتن یک ترانه ست! یخ زده توی ذهنم حرفی که عاشقانه ست! وقتی میون دستات محبتی نمونده !!!!! معنی تلخ حرفات قلب منو شکونده وقتی که چشمای تو پر از هراس و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 00:41
روز بهاری میلاد تو در یادم هست روز خاکستری سرد سفر یادت نیست! ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من در شب آخر پرواز خطر یادت نیست! تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست! یادم هست یادت نیست! خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود پس چرا گشت شبانه در به در یادت نیست! من به خط و خبری از تو قناعت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 00:35
به پرواز شک کرده بودم به هنگامی که شانه هایم از توان سنگین بال خمیده بود، و در پاکبازی معصومانه گرگ ومیش شبکور گرسنه چشم حریص بال می زد. به پرواز شک کرده بودم من ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1384 15:33
تا توانی چشم جان را باز کن در هوای جان و دل پرواز کن دل برد ما را به سوی ذات پاک گر شود پاک از غبار و گرد و خاک عشق گامی در تعالی بر وجود آنکه بی عشق است، از عمرش چه سود! عشق یعنی نظم در کار خدا هرکه بد باشد، بدش باید سزا اندکی از این نداها در دلت گرکند جا، حل نماید مشکلت عشق یعنی جلوه ی گل در بهار هدیه باشد از خدا بر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 21:42
تصور بد شدنت، تصور یه انتهاست حادثه ی رها شدن، تو گریه های بی صداست اسم تو شکل پنجره ست، رو هرچی دیوار واسم نگاه مهربون تو، پرده قلمکار واسم شبیه تو، تو ذهن من بلندی باد رو داره زمزمه ی شبونه نیست، حالت فریاد رو داره شبیه تو، تو ذهن من از آسمون آبی تره حتی از آفتاب واسه من، اسمشم آفتابی تره صدای دل بستنمون کلام تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 شهریورماه سال 1384 11:02
شور عشق با من سخن از عشق بگو ای سراپا همه خوبی و وفا من چو ماهی که ز دریا دور است و شن گرم کنار ساحل، پیکرش را گور است موج امید و وفا می خواهم من تو را می خواهم ای دریا ای به ظاهر همه تندی همه خشم! و به دل، گرم و آرام و پر از شور حیات! من چو گل که به اشک شب و لبخند سحر محتاجست به تو روشنگر جان محتاجم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1384 22:56
می شود رنگ نگاه یاس را ، با نگاه آبی ات پیوند داد می شود در باغ همپای نسیم، به شقایق یک سبد لبخند داد می شود با بال سرخ عاطفه ، تا فراسوی افق پرواز کرد می شود با یاری دستی لطیف، عشق را با یک تپش آغاز کرد! می شود در بیکران آسمان ، شعر سرخ یک شقایق را سرود می شود در مرز یک آشفتگی، جان فدای غنچه ای تنها نمود می شود با یک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 23:56
تو رو جستجو نکردم تو خودت رسیدی از راه واسم از آینه گفتی از شب و ترانه و ماه تو رو جستجو نکردم که همیشگی ترینی ساده، ساده مثل کوچ ایلات تو همینی تو همینی! لحظه از شوق تو لبریز سینه از عطر تو سرشار یه ستاره نذر چشمات تا خود سپیده بیدار با تو شب یه بوسه زندست، یه رباعیه که کوتاست سحر از راه نرسیده منو با یه بوسه بشناس...